داستان ضربالمثل بشنو و باور نکن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
1 | 1110 | 963547 |
![]() |
5 | 2966 | 963547 |
![]() |
4 | 1464 | 963547 |
![]() |
2 | 1405 | 963547 |
![]() |
6 | 1609 | 963547 |
![]() |
7 | 1730 | 963547 |
![]() |
4 | 1538 | 963547 |
![]() |
19 | 3478 | 963547 |
![]() |
4 | 2138 | 963547 |
![]() |
2 | 1283 | baran88 |
![]() |
1 | 892 | sonbole |
![]() |
0 | 644 | mortazaashg |
![]() |
0 | 688 | amirhossein |
![]() |
0 | 1042 | sasan |
داستان ضربالمثل بشنو و باور نکن
داستان سه مسافر مسلمان ، یهودی و مسیحی
یک حکایت بشنو اینجا ای پسر / تا نگردی مُمتَحن اندر هنر
سه مرد مسلمان، مسیحی و یهودی با هم به سفر رفتند و شبی در کاروان سرایی ساکن شدند.
مردی که نذز داشت مقداری حلوا برای آن ها آورد. مسیحی و یهودی سیر بودند و مسلمان که آن روز را روزه گرفته بود، گرسنه بود. آن دو گفتند: ما سیریم و بهتر است آن را فردا بخوریم. مرد مسلمان به ناچار حرف آن ها را پذیرفت اما شب از خواب بلند شد، حلوا را خورد و خوابید.
صبح روز بعد هر سه از خواب بلند شدند و قرار شد که هر سه خوابشان را بگویند و خواب هر کس که بهتر، بود حلوا را بخورد. مرد یهودی گفت: موسی علیه السلام به خواب من آمد و مرا با خود به کوه طور برد.
فرد مسیحی گفت: دیشب مسیح علیه السلام به خواب من آمد و مرا خودش به آسمان چهارم برد. مرد مسلمان گفت: دیشب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خوابم آمد و گفت: آن همسفر یهودی تو با موسی علیه السلام به کوه و مرد مسیحی هم به همراه عیسی علیه السلام رفت. تو تنها ماندی، بلند شو و حلوا را بخور.
آن ها به او گفتند: تو مرد حریصی هستی چرا حلوا را به تنهایی خورد؟ مرد مسلمان گفت: وقتی تو دوست یهودی از موسی علیه السلام پیروی می کنی و این دوست مسیحی از عیسی علیه السلام پیروی می کند، من نباید از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیروی کنم؟
منبع : کتاب داستان های مثنوی
نورالدین عبدالرحمن ابن نظام الدین احمد ابن محمد متخلص به جامی در سال ۸۱۷ هجری قمری در خرجرد جام از توابع خراسان متولد شد. .وی بعدها همراه پدرش به سمرقند و هرات رفت و در آن دیار به کسب علم و ادب پرداخت. سپس به سیر و سلوک مشغول و از بزرگان طریقت شد. او نزد سلطان حسین میرزا بایقرا و وزیر فاضل او امیر علیشیر نوایی تقربی خاص داشت. او در محرم ۸۹۸ هجری قمری وفت کرد و در هرات با احترام فراوان به خاک سپرده شد. از جامی بیش از چهل اثر و تألیف سودمند و گرانبها به جای مانده است. معروفترین آثار او عبارت از هفت مثنوی به نام “هفت اورنگ” است.
ابن سینا: من در میان موجودات از گاو خیلی میترسم. زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!
لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره میشود، میتواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره میشود، شکست دهد. ((نارسیس))
مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف میشوی و مهمتر آنکه خوک از این کار لذت میبرد. “جورج برنارد شاو”
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند.
(مونتسکیو)
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو، یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.
در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد: عالی بود پدر!
پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد: بله پدر!
و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آن ها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوسهای تزیینی داریم و آن ها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود، اما باغ آن ها بی انتهاست!
با شنیدن حرف های پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر بچه اضافه کرد: متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!
♥ ♥ ♥ ♥ ♥
پيغام گير حافظ :
رفته ام بيرون من از کاشانه ي خود غم مخور!
تا مگر بينم رخ جانانه ي خود غم مخور!
بشنوي پاسخ ز حافظ گر که بگذاري پيام
زآن زمان کو باز گردم خانه ي خود غم مخور !
♥ ♥ ♥ ♥ ♥
پيغام گير سعدي:
از آواي دل انگيز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پيغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتي دادي به دستم
♥ ♥ ♥ ♥ ♥
فقط برای اعضا
خیام:مثال خیلی خیلی زیاد است.حالا برای نمونه به یک مورد می پردازیم تاکاملا متوجه نظرم بشوی .شما به عنوان دوست و هم صحبت من بگویید که مرگ چیست؟؟
شاگرد:مرگ بیرون رفتن جان از بدن است.
خیام:جان چیست؟؟
شاگرد:جان همان روحی است که خداوند به بدن آدمیان می دمد؟..
خیام:گرچه جان و روح تفاوت مهمی با هم دارند اما بگویید چه وقت جان از بدن در می آید؟
شاگرد:هر وقت خدا بخواهد.
خیام:پس چرا بیماران را معالجه می کنیم ؟؟
شاگرد:برای اینکه بهبود پیدا کنند و نمیرند.
خیام:پس اگر ما بتوانیم بیماران را معالجه کنیم نمی میرند وجانشان از جسم جدا نمی شود؟
..................................
رجمهی شعری از «نلی زاکس»
به هنگامی که نَفَس
کلبهی شب را برپا میکرد
و در جستجوی وزرشهای خانهی آسمانی خود
راهی شده بود
و به هنگامی که تن،
این تاکستان رگهای بریده
خُمهای سکوت را لبریز کرده یود
و چشمها در نوری بینا
فرو میرفتند
در آن هنگام که هر کسی در راز خود
تبخیـر میشد
و هر چیز را تکراری از سر گذشته بود -
تولد
تمام نردبانهای معراج را بر ارگهای مرگ
گامبهگام به جانب آسمان میخواند
در آن هنگامه بود که
فانوس ابر و باد و باران
آتش زمان را روشن کرد -
*****
ترجمهی شعر «خداحافظی» از «روز آوسلِندر»
کدام تکهی جهان
ما را جدا کرد
کدام تکهی جهان
ما را تنها برای چند روز
دوباره به هم میرساند
تا خطوط تازهی شعر را آواز بخوانیم
تا دوباره پرواز را بیاموزیم
تا گذشتهی فراموشکار را
به یاد آوریم
تا دوباره همدیگر را
بدرود بگوییم.
*****
ترجمهی شعری از «پاول سلان»
واژهی به -قعر- رفتن،
که ما آن را خواندیم.
سالها و واژهها از آن میگذرد.
ما همچنان همانیم.
میدانی، مکان بینهایت است،
میدانی، لازم نیست پرواز کنی،
میدانی، آنچه خود را در چشم تو مینویسد،
ژرفای ما را ژرفتر میکند.
*******
با شراب و بیکسی، با این هر دو
تهمانده:
من سوار بر اسب از میان برف میگذشتم، تو میشنوی،
من خدا را به دوردست – به کمی آنسوتر میراندم، او میخواند،
برای آخرین بار
ما سوار بر اسب
از فراز پرچین انسان گذشتیم.
آنها سرهای خویش را فرو میبردند، آنگاه که ما را
برفراز خویش میشنیدند، آنها
مینوشتند، آنها
شیهۀ ما را
به کذب یکی از زبانهای مصورشان
دگرگونه میکردند.
بر بالای کوهی در دوردست دو مرد زاویه نشین و گوشه گیر خدا را عبادت می کردند و یکدیگر را دوست داشتند این دو مرد از تمام دنیا یک کاسه گلین داشتند و بس.
یک روز روحی خبیث وارد قلب زاویه نشین پیرتر شد و او به دوست جوانش گفت:من قصد دارم از اینجا بروم بیا دارایی خود را تقسیم کنیم.
زاویه نشین جوان اندوهگین شد و خیلی تلاش کرد دوست مسنش را منصرف سازد اما وقتی اصرارهای او را دید کاسه گلین را داخل کیسه دوستش گذاشت و گفت:ای برادر ما فقط همین را داریم که قسمت کردنی هم نیست پس این کاسه مال تو باشد.
زاویه نشین پیر با عصبانیت گفت:ولی من صدقه نمی خواهم باید حق خود را بگیرم.
زاویه نشین جوان گفت:شکستن این کاسه که بهره ای برای هیچ کداممان ندارد پس لااقل آن را تو ببر که یک نفرمان آباد شود.
پیرمرد که شیطان رهایش نمی کرد فریاد زد :ای ترسو چرا بخاطر بدست آوردن سهمت با من نمی جنگی؟
و زاویه نشین جوان تبسم کرد و گفت:می خواهم دلم خوش باشد که به خود بگویم من تمام دارو ندارم را به دوستم بخشیدم اما تو نیز شرمنده خواهی شد وقتی بگویی تمام دار و ندار دوستم را از او گرفتم.
پوریا پورسرخ : متولد۵۶ در تهران.دکترای فیزیولوژی گیاهی
لاله اسکندری : متولد ۵۱ در تهران. لیسانس گرافیک
مهناز افشار : متولد ۵۶ در تهران. دیپلم تجربی….
پژمان بازغی : متولد ۵۳ در تهران. لیسانس صنایع
عسل بدیعی : متولد ۵۶ در تهران.لیسانس تغذیه
زیبا بروفه : متولد ۵۴ در تهران. لیسانس حقوق قضایی
ماهایا پتروسیان : متولد ۴۸ در تهران. لیسانس تئاتر
پارسا پیروزفر : متولد ۵۱ در تهران. لیسانس نقاشی
هانیه توسلی : متولد ۵۸ در همدان.دانشجوی رشته نمایش نامه نویسی
هدیه تهرانی : متولد ۵۱ در تهران.دیپلم
بهناز جعفری : متولد ۵۳ در تهران. لیسانس ادبیات نمایشی
رامبد جوان : متولد ۵۰ در تهران.دیپلم
چکامه چمن ماه : متولد ۵۹ در تهران.دیپلم مجسمه سازی
لیلا حاتمی : متولد ۵۱ در تهران. تحصیل در مهندسی برق و ادبیات مدرن فرانسه را در سوییس نیمه کاره رها کرد
مجید حاجی زاده : متولد ۵۸ در تهران.تحصیل در رشته میکروبیولوژی را رها کرد و هم اکنون تئاتر می خواند
میترا حجار : متولد ۵۵ در تهران.دیپلم
امین حیایی : متولد ۴۹ در تهران. تحصیل در رشته کامپیوتر را رها کرد
شهاب حسینی : متولد ۵۲ در تهران. تحصیل در رشته روانشناسی را رها کرد
شهرام حقیقت دوست : متولد ۵۱٫ کارشناس رشته تئاتر
رضا داوود نژاد : متولد ۵۹ در تهران. تحصیل در رشته حقوق را رها کرد
سام درخشانی : متولد ۵۹ در تهران.تحصیل در رشته نمایش را رها کرد
بهرام رادان : متولد ۵۸ در تهران. لیسانس مدیریت بازرگانی
حبیب رضایی : متولد ۴۸ در مشهد. لیسانس مدیریت بیمارستان
بهاره رهنم : متولد ۵۲ در تهران.لیسانس ادبیات فارسی و حقوق قضایی.دانشجوی فوق لیسانس در رشته نمایش
مریلا زارعی : متولد ۵۳ در تهران. لیسانس مهندسی صنایع قضایی
فقیهه سلطانی : متولد ۵۳ در تهران.لیسانس ادبیات نمایشی
رامبد شکرآبی : متولد ۵۱ در تهران. دیپلم ریاضی
رضا شفیعی جم : متولد ۵۰ در تهران. لیسانس نقاشی
غزل صارمی : متولد ۵۷ در تهران.دیپلم
میلاد صدر عاملی : متولد ۶۱٫ دانشجوی رشته مهندسی نساجی
امیر حسین صدیق : متولد ۵۱ در نیشابور. دیپلم بازیگری
لادن طباطبایی : متولد ۴۹ در تهران.لیسانس بازیگری
شبنم طلوعی : متولد ۵۰ در تهران. دیپلم
پرستو صالحی : متولد ۵۶ در تهران. لیسانس
رزیتا غفاری : متولد ۵۱ در تهران. لیسانس کارگردانی سینما
شقایق فراهانی : متولد ۵۱ در تهران. لیسانس نقاشی
گلشیفته فراهانی : متولد ۶۲ در تهران. دانشجوی رشته موسیقی
نگار فروزنده : متولد ۵۷ در تهران.دیپلم
حدیث فولادوند : متولد ۵۶ در تهران.فوق دیپلم
علی قربان زاده : متولد ۵۷ در تهران.دیپلم
شبنم قلی خانی : متولد ۵۶ در تهران. فوق لیسانس رشته تئاتر
ترانه علیدوستی : متولد ۶۳ در تهران. دیپلم
مهتاب کرامتی : متولد ۵۰ در تهران. لیسانس میکروبیولوژی
نیکی کریمی : متولد ۵۰ در تهران. دیپلم تجربی
مانی کسراییان : متولد ۵۵ در شیراز. لیسانس بازیگری
باران کوثری : متولد ۶۴ در تهران. دیپلم موسیقی
کامبیز کاشفی : متولد ۵۶ در تهران. دیپلم
محمد رضا گلزار : متولد ۵۴ در تهران.لیسانس مکانیک سیالات
پوپک گلدره : متولد ۵۰ در تهران. لیسانس روانشناسی
سروش گودرزی : متولد ۵۳ در تهران. لیسانس کامپوتر
لادن مستوفی : متولد ۵۱ در شهسوار. لیسانس کارگردانی
مرجان محتشم : متولد ۴۸ در تهران، رها کرده دبیرستان
یکتا ناصر : متولد ۵۷ در تهران.لیسانس مهندسی محیط زیست
نظر ....................نظر ...................یادت نره.
تعداد صفحات : 3